سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بند انداز برقی


بند انداز برقی صورت و بدن

رفع موهای زائد در کمترین زمان !

بدون تخصص صورت خود را اصلاح کنید!

مناسب برای انواع پوست و مو

با استفاده از دستگاه بند انداز برقی شما می توانید براحتی و بدون نیاز به آرایشگر و تخصص لازم اقدام به اصلاح موهای زائد صورت و بدن خود نمایید.توجه کنید که این دستگاه مانند اپیلیدی نیست بلکه دارای ساختاری متشکل از نخ طبیعی است که به هنگام اصلاح باعث میشود شما احساس درد نکنید و همچنین از حساسیت های پوستی نیز جلوگیری می نماید.
 اگر از موچین، موکن، موبر، بنداندازهای نخی و سنتی و سایر محصولات شیمیایی و مکانیکی از بین برنده موهای زاید خسته شده اید و استفاده از آن هم برای خودتان و هم برای مشتریان  زجر آور، درد آور، وقت گیر و همراه با عوارض جانبی است می توانید با خرید یک دستگاه به بسیاری از مشکلات خود پایان دهید.
این محصول قابل استفاده برای مصارف خانگی، آرایشگاهها و سالنها می باشد.به همراه این محصول نخ و پودر مخصوص ارائه می گردد.

هدیه ای مناسب برای بانوان

 



عاشقانه ها-تصاویر عاشقانه-جملات کوتاه عاشقانه-متن های عاشقانه
عاشقانه ها +جملات کوتاه عاشقانه ، متن های عاشقانه ، تصاویر عاشقانه ، جملات زیبای عاشقانه ، شعرهای عاشقانه
قالب وبلاگ
پیوندهای روزانه

یادش بخیر شعرهایی که تو زمون کودکی می خوندیم اما حالا یک کمی تغییر کرده . این هم یکی ازاون شعرهاست .

 

گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کردو همه با هم فریاد می زدند حسنک

کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.

حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.

او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.

او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.

کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.

پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.

پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.

او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده

بود .

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .

ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .

ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .

کبری و مسافران قطار مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.

خانه مثل همیشه سوت و کور بود .

الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم

ندارد.

او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .


[ جمعه 88/1/21 ] [ 2:8 عصر ] [ امید ] [ نظرات () ]
درباره وبلاگ

آمار وب


بازدید امروز: 32
بازدید دیروز: 119
کل بازدیدها: 594025
موضوعات وب